دیدار
سلام گلم دیروز صبح عزیزجون به اداره اومد وای که چقدر از دیدنش خوشحال شدم انگار دنیا رو بهم دادن عزیزجون دلش برام خیلی تنگ شده بود تا از در اتاق داخل اومد منو توی بغلش گرفت و اشک در چشماش جمع شد و مدام منو می بوسید بعد با هم دوتایی به محوطه بیرون رفتیم محوطه اداره ما خیلی قشنگه پر از درخت و گلهای رنگارنگ بعد عزیزجون از من عکس گرفت هی بهم میگفت برو کنار این گل برو کنار اون گل تازه دیدم مادر بودن خیلی لذت بخش حتی با این که من بزرگ شدم و برای خودم تشکیل زندگی دادم ولی برای مامانم هنوز اون دختر کوچولوی شیطون هستم ماما جون خیلی دوست دارم امیدوارم همیشه زنده باشی راستی عزیزجون خیلی منتظر اومدنت هست ...
نویسنده :
سمیه
10:18